منازل و حوادث بین راه مکه به کوفه
منازل و حوادث بین راه مکه به کوفه
تنعیم: [ضبط اموال ارسالى حاکم یمن]
(1) بعد حسین [علیه السّلام] حرکت کرد تا به تنعیم رسید و با کاروانى که بحیر بن ریسان حمیرى براى یزید بن معاویه فرستاده بود برخورد کرد [بحیر] فرماندار یزید در یمن بود، و آن کاروان حامل ورس[1] و بردها و حولههاى یمنى بود که براى یزید برده مىشد.
حسین [علیه السّلام] آنها را ضبط کرده به شتربانان فرمود: مجبورتان نمىکنم، هر کس مىخواهد با ما به عراق بیاید کرایهاش را کامل مىدهیم و به نیکى با او مصاحبت خواهیم کرد، هر کس هم دوست دارد از اینجا از ما جدا شود کرایهاش را به اندازه راهى که طى کرده به او مىدهیم.
سپس حساب هر کس را که از او جدا شد پرداخت کرده، مزدش را به طور کامل داد، و به آن کس که با او آمده بود کرایه و جامهاى عطا نمود.[2]
صفاح:[3] [گزارش فرزدق از کوفه]
(2) عبد الله بن سلیم أسدى و مذرى بن مشمعلّ أسدى مىگویند: آمدیم تا به صفاح
______________________________
(1) تنعیم مکانى در دو فرسخى مکه مىباشد، رک: معجم البلدان 2/ 49-
که در آن مسجدى قرار دارد، و نزدیکترین میقات براى احرام مىباشد که امروزه در
فاصله شش کیلومترى مرکز مکه قرار گرفته است.
(2) ورس گیاهى به شکل کنجد زرد رنگ است که با آن رنگ را زرد مىکنند و از آن زعفران پدید مىآید.
(3) تاریخ طبرى، 5/ 386، به نقل از حارث بن کعب والبى از عقیقة بن سمعان و ارشاد شیخ مفید، 2/ 68، با کمى حذف و تغییر.
(4) صفاح مکانى بین حنین و نشانههاى حرم مىباشد که در سمت چپ کسى که از مشاش به مکه داخل مىشود قرار مىگیرد، رک: معجم البلدان، 3/ 412، که امروزه یعنى پس از سال 1400 ه. ق، شهرکى جدید با ویلاهایى زیبا در آن بنا گردیده و داراى شهردارى و بازار است و به اسم الشرایع الجدیده نامیده مىشود، رک: معجم معالم مکة از عائق بن قیس بلادى حجازى [محقق].
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 96
منتهى شدیم و با فرزدق بن غالب شاعر برخورد کردیم [او] نزد حسین [علیه السّلام] ایستاد و گفت: خداوند خواستههاى شما را عطا فرماید و بدانچه دوستش مىدارى امیدوار سازد.
حسین [علیه السّلام] به او فرمود: خبر مردم پشت سرت را برایمان بیان کن.
فرزدق گفت: از فرد آگاهى سؤال کردى: دلهاى مردم با شما و شمشیرهایشان با بنى امیّه است، [البته] قضاى [الهى] از آسمان نازل مىشود و خدا آنچه بخواهد انجام مىدهد! حسین [علیه السّلام] فرمود: راست گفتى، کارها دست خداست، خداوند آنچه را که بخواهد انجام مىدهد، و پروردگار ما هر روز در کاریست. اگر قضاى [الهى] بر وفق مراد ما نازل گردد خدا را بر نعمتهایش ستایش مىکنیم و براى اداى شکر از او یارى مىطلبیم، و اگر قضا به خلاف آرزوى ما بازگردد، کسى که طالب حق است و سرشتش تقوى و پرهیزکاریست، ضرر نخواهد کرد.
سپس حسین [علیه السّلام] شترش را به حرکت درآورد و فرمود: السلام علیک، و از هم جدا شدند.[4] وقتى خبر حرکت حسین [علیه السّلام] از مکه به سوى کوفه به عبید الله بن زیاد رسید حصین بن تمیم [تمیمى] رئیس نیروى انتظامىاش را فرستاد، وى در قادسیه[5] پیاده شد و سوارانش را بین قادسیه تا خفّان[6] و ما بین قادسیه تا قطقطانة[7] و لعلع منظم نمود.[8]
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 386، به نقل از أبى مخنف از أبى جناب از عدىّ
بن حرملة و ارشاد شیخ مفید، 2/ 67 و 68 همراه با تغییر و اضافات.
(2) قادسیه در پانزده فرسخى کوفه قرار داشته، معجم البلدان، 4/ 291، و اولین شهر بزرگ عراق بسوى بادیه حجاز به حساب مىآمده است، و اکنون نیز چنین است.
(3) جایى نزدیک کوفه بود که گاهى حجاج از داخل آنجا عبور مىکردند. معجم البلدان، 2/ 379.
(4) قطقطانه: نسبت به کوفه بیست و اندى میل دورتر از رهیمة بود، رک: معجم البلدان، 4/ 374.
(5) تاریخ طبرى، 5/ 394، به نقل از أبى مخنف از یونس بن أبى إسحاق سبیعى و ارشاد شیخ مفید، 2/ 69، با کمى تغییر.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 97
حاجر: [پیام امام علیه السّلام به مردم کوفه- شهادت قیس بن مسهر صیداوى]
(1) حسین [علیه السّلام] آمد تا اینکه به [ناحیه] حاجر از بطن الرّمة[9] رسید. قیس بن مسهر صیداوى را به طرف اهل کوفه فرستاد و بواسطه او برایشان چنین نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ از طرف حسین بن على به برادران مؤمن و مسلمانش سلام علیکم، حمد و سپاس مىکنم خدایى را که الهى جز او نیست، امّا بعد، نامه مسلم بن عقیل به من رسید، که از حسن نیت و اجتماعتان در یارى رساندن به ما و مطالبه حق ما خبر مىداد. از خدا مىخواهم کار را برایمان آسان و نیکو گرداند به خاطر این نصرت و یارى، أجر عظیمى نصیبتان کند، روز سه شنبه هشتم ذى الحجّه [یوم الترویة] به طرف شما حرکت کردم لذا وقتى فرستادهام نزدتان آمد، در کارتان سرعت و اهتمام بورزید که من ان شاء الله در همین روزها بر شما وارد خواهم شد، و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته».
قیس بن مسهر صیداوى با نامه حسین [علیه السّلام] به طرف کوفه آمد وقتى که به قادسیّه رسید، حصین بن تمیم او را دستگیر نموده به سوى عبید الله بن زیاد فرستاد، عبید الله به [قیس] گفت: برو بالاى قصر و به کذّاب پسر کذّاب [منظورش امام حسین علیه السّلام بود] ناسزا بگو.
[ولى قیس] بالاى قصر رفت و فرمود: اى مردم! این حسین بن على- بهترین خلق خدا- پسر فاطمه دختر رسول الله است [که به سوى شما مىآید] و من فرستاده او به طرف شما هستم، در [منزل] حاجر از او جدا شدهام، [دعوتش] را اجابت کنید، سپس عبید الله بن زیاد و پدرش را لعنت کرد و براى على علیه السّلام طلب رحمت نمود.] بنابراین عبید الله بن زیاد دستور داد او را از بالاى قصر [به زمین] پرتاب کنند، پرتابش کردند و بدنش قطعهقطعه شد و مرد [خدا رحمتش کند.[10]]
______________________________
(1) وادىاى بالاى نجد مىباشد، رک: معجم البلدان 1/ 449.
(2) تاریخ طبرى، 5/ 394 و 395، به نقل از ابى مخنف از محمد بن قیس [که احتمالًا پسر قیس بن مسهر صیداوى است] و ارشاد شیخ مفید، 2/ 70 و 71، با کمى تغییر.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 98
تلاش عبد الله بن مطیع براى بازگرداندن امام علیه السّلام
(1) سپس حسین [علیه السّلام] به سوى کوفه رهسپار شد تا اینکه به آبگیرهاى از آبهاى عرب رسید که عبد الله بن مطیع عدوى هم در آنجا بود، [امام علیه السّلام] آنجا پیاده، [عبد الله] وقتى حسین [علیه السّلام] را دید برخاست، به سویش رفت، و گفت: پدر و مادرم به فدایت اى پسر رسول خدا [صلّى اللّه علیه و آله و سلّم]، چه شد که اینجا آمدهاى؟! حسین [علیه السّلام] فرمود: اهالى عراق برایم نامه نوشتهاند و مرا نزد خویش دعوت نمودهاند.
[ناگهان] عبد الله بن مطیع گفت: شما را بخدا اى پسر رسول خدا [صلّى اللّه علیه و آله و سلّم]، مگذار حرمت اسلام شکسته شود! شما را بخدا حرمت رسول الله صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را حفظ کن! شما را بخدا حرمت عرب را نگه دار! و الله اگر آنچه را که [امروز] در دست بنى امیه است [یعنى حکومتشان را] بطلبى شما را مىکشند و اگر شما را بکشند بعد از شما هرگز از کسى نمىهراسند.
و الله این کار موجب هتک حرمت اسلام و قریش و عرب خواهد شد این کار را انجام مده، به کوفه نرو، و متعرض بنى امیه مشو، [ولى ابى عبد الله علیه السّلام] نپذیرفت و به راه خویش ادامه داد.[11]
خزیمیّة[12]
(2) حسین [علیه السّلام] آمد تا به آبى بالاى زرود رسید. [که خزیمیّة نام داشت.[13]]
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 395 و 396، ادامه خبر محمد بن قیس و ارشاد شیخ
مفید، 2/ 71 و 72 با اندکى تفاوت.
(2) خزیمیه: براى کسى که از کوفه مىآید بعد از زرود واقع است گفتند بین خزیمیه و ثعلبیّه سى و دو میل فاصله است و جزو منازل حجاجى است که از کوفه مىآیند. رک: معجم البلدان، 2/ 370.
(3) تاریخ طبرى، 5/ 396، ادامه خبر محمد بن قیس.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 99
پیوستن زهیر بن قین به امام حسین علیه السّلام
(1) مردى از بنى فزارة مىگوید: ما با زهیر بن قین بجلى بودیم، هنگامى که از مکه حرکت کرده بودیم همراه حسین [علیه السّلام] راه مىرفتیم، [ولى از اینکه با [حسین علیه السّلام] در یک منزل همنشین شویم بشدت پرهیز مىکردیم] به طورى که هیچ چیزى نزدمان مبغوضتر از این نبود که با حسین علیه السّلام در یک منزل فرود بیاییم. از این رو وقتى حسین [علیه السّلام] در حرکت بود زهیر جلو مىافتاد، [این روند ادامه داشت] تا اینکه در جایى فرود آمدیم که هیچ چارهاى جز منزل کردن در کنار [حسین علیه السّلام] نداشتهایم، لذا حسین [علیه السّلام] در گوشهاى و ما در گوشه دیگرى منزل کردیم، هنگامى که ما بر سر سفره غذا نشسته بودیم فرستاده حسین آمد، سلام کرد و داخل شد، گفت: زهیر بن قین؛ ابى عبد الله حسین بن على مرا پى شما فرستاده، تا نزد او بیایى، [ناگاه] همگى هر چه در دست داشتیم به زمین انداختیم [و میخکوب شدیم] گویى پرندهاى بر سرمان نشسته بود![14] دلهم بنت عمرو، همسر زهیر بن قین گفت: من به [زهیر] گفتم: پسر رسول الله دنبالت مىفرستد تو [سرباز مىزنى] نمىروى! سبحان الله! برو صحبتش را بشنو بعد برگرد.
زهیر بن قین نزد [حضرت] آمد، ولى چیزى نگذشت که با چهرهاى بشّاش و درخشان بازگشت. و به همراهانش گفت: هر کس مىخواهد، دنبال من بیاید وگرنه این آخر همراهى و دیدار ما با یکدیگر است! لکن حدیثى را برایتان نقل کنم! ما در بلنجر [قفقاز] جنگ مىکردیم که خداوند پیروزى را نصیبمان کرد و غنایمى به دست آوردیم. سلمان باهلى گفت: آیا از پیروزىاى که خدا نصیبتان کرد و غنایمى که به دست آوردید شاد و خوشحال شدید؟
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 396، به نقل از أبى مخنف از سدّى و ارشاد شیخ
مفید، 2/ 72 و 73، با اندکى تغییر.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 100
گفتیم: بله، [سلمان] گفت: [روزى که] جوانان آل محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را یافتید از جنگ در رکابشان بیش از غنایمى که به دست آوردید مسرور و شادمان باشید. امّا من [زهیر]، شما را به خدا مىسپارم! بعد به همسرش گفت: تو را طلاق مىدهم نزد خانوادهات برو، دوست ندارم به واسطه من به شما چیزى جز خیر برسد.[15]
شهادت عبد الله بن بقطر
(1) حسین [علیه السّلام] عبد الله بن بقطر حمیرى را از بین راه به سوى مسلم بن عقیل فرستاد، سواران حصین بن تمیم در قادسیّه او را دستگیر کرده نزد عبید الله بن زیاد فرستادند.
[عبید الله] گفت: [اول] برو بالاى قصر و کذّاب پسر کذّاب [مقصودش حسین بن على علیه السّلام بوده است] را لعنت کن، بعد بیا پایین تا ببینم نظرم دربارهات چیست! عبد الله بن بقطر بالاى [قصر] رفت، و وقتى مشرف بر مردم شد فرمود: أیّها النّاس من فرستاده حسین پسر فاطمه دختر رسول الله صلّى اللّه علیه و آله و سلّم هستم او را در [مبارزه] علیه پسر مرجانه، پسر سمیه مشکوک النسب یارى و حمایت کنید! در نتیجه با دستور عبید الله [بن زیاد] از بالاى قصر به زمین انداخته شد و استخوانش شکست، نفسهاى آخر را مىزد که عبد الملک بن عمیر لخمى گردنش را برید.[16]
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 396 و 397، به نقل از أبى مخنف، با کمى جابجایى
عبارات و ارشاد شیخ مفید، 2/ 73، با کمى تغییر.
(2) تاریخ طبرى، 5/ 398، به نقل از أبى مخنف از أبو على أنصارى از بکر بن مصعب مزنّى.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 101
زرود:[17] [خبر شهادت مسلم و هانى]
(1) عبد الله بن سلیم و مذرى بن مشمعلّ أسدى مىگویند: وقتى حجّمان تمام شد، تمام همّت خود را بر پیوستن به حسین [علیه السّلام] در بین راه قرار داده بودیم، به خاطر اینکه مىخواستیم ببینیم کار و بارش به کجا مىانجامد؟ لذا حرکت کردیم، دو شترمان را به سرعت مىبردند تا اینکه به زرود رسیدیم، وقتى نزدیک زرود شده بودیم، مردى را دیدیم که وقتى چشمش به حسین [علیه السّلام] افتاد راهش را کج کرد، حسین [علیه السّلام] توقف نمود گویا براى او توقف کرده بود [ولى وقتى دید [آن مرد] راهش را کج کرد حسین علیه السّلام هم] رهایش نموده، به راه خویش ادامه داد.
یکى از ما به رفیقش گفت: برویم نزد این [مرد] و از او [در رابطه با کوفه] بپرسیم، اگر خبرى از کوفه داشته باشد ما نیز از وضع کوفه با خبر مىشویم، لذا رفتیم تا اینکه به او رسیدیم، گفتیم: سلام علیک، گفت: علیکم السلام و رحمة الله.
گفتیم مرد کدام [قبیلهاى]؟ گفت أسدى هستم، گفتیم ما هم أسدى هستیم. تو کیستى؟ گفت من بکیر بن مثعبة هستم. ما هم نسب خود را به او معرفى کردیم، بعد گفتیم از مردم پشت سرت به ما خبر بده؟
گفت بله، از کوفه خارج نشده بودم که مسلم بن عقیل و هانى بن عروة کشته شدند و دیدم آن دو را با پاهایشان در بازار مىکشیدهاند.
[عبد الله بن سلیم و مذرى بن مشمعلّ] مىگویند [بعد از این گفتگو] آمدیم و به حسین [علیه السّلام] ملحق شدیم و همراهش رفتیم تا فرود آمد و منزل کرد.[18]
______________________________
(1) وقتى از کوفه در مسیر حاجیان میرویم زرود بین ثعلبیّه و
خزیمیّه واقع مىشود. رک: معجم البلدان 3/ 139.
(2) تاریخ طبرى، 5/ 397، به نقل از أبو جناب کلبى از عدىّ بن حرمله أسدى و ارشاد شیخ مفید، 2/ 73 و 74، با کمى تغییر.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 102
ثعلبیّه[19] [خبر شهادت مسلم و هانى- اتمام حجت امام علیه السّلام با یاران]
(1) [حسین علیه السّلام] شب را در ثعلبیّه منزل کرد، وقتى فرود آمد نزدش رفته، بر او سلام کردیم، جواب سلاممان را داد.
گفتیم: رحمت خدا بر شما باد، پیش ما خبریست که اگر خواستى علنى و اگر نخواستى مخفیانه بگوئیم. [حضرت] نگاهى به همراهانش انداخت و فرمود: نزد اینها سرّى وجود ندارد، [اینها محرم اسرارند.] گفتیم: آیا آن سوارى را که غروب دیروز روبرویتان مىآمد دیدهاى؟
فرمود: بله، خواستم از او سؤالى بکنم.
گفتیم: ما جزئیات خبرش را براى شما گرفتیم و شما را از پرسش از او بىنیاز نمودهایم. او شخصى أسدى از [قبیله] ما و [فردى] با تدبیر و با صداقت و فاضل و عاقل بود، مىگفت: [هنوز] از کوفه بیرون نیامده بود که مسلم بن عقیل و هانى بن عروة کشته شدند! حتّى [مىگفت] دیده بود ریسمان بر پایشان کرده در بازار مىکشیدند.
[حضرت با شنیدن این خبر] فرمود: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون»! رحمت خدا بر آن دو باد، چند بار این جمله را تکرار کرد.
گفتیم: شما را بخدا به خاطر جان خودتان و اهل بیتتان از همین جا برگردید، در کوفه یار و پیروى برایتان وجود ندارد، [نه تنها یاورى وجود ندارد] بلکه مىترسیم کوفه دشمن شما شده باشد. [سخن که به اینجا رسید] پسران عقیل بن أبى طالب [برادران مسلم بن عقیل] برآشفتند[20] و گفتند: نه و الله تا انتقاممان را
______________________________
(1) ثعلبیّه: براى کسى که از کوفه به سوى مکه مىرود ثعلبیّه بعد
از شقوق و قبل از خزیمیّه واقع مىشود، رک:
معجم البلدان 2/ 78.
(2) تاریخ طبرى، 5/ 397، ادامه خبر عدىّ بن حرمله و ارشاد شیخ مفید، 2/ 74 و 75، با کمى تغییر.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 103
نگیریم و یا [طعم شهادت] را همانطور که برادرمان چشید نچشیم، رهایشان نمىکنیم.[21] [عبد الله بن سلیم و مذرى بن مشمعلّ] مىگویند: [در این حین] حسین [علیه السّلام] به ما نگاه کرد و فرمود: بعد از اینها [یعنى مسلم و عبد الله بن بقطر] زندگى خیرى ندارد! [از این جمله] ما فهمیدیم که او عزمش را بر ادامه این مسیر جزم کرده است. لذا گفتیم: خدا برایت خیر پیش آورد.
[امام علیه السّلام] فرمود: خدا شما را رحمت کند.
سپس منتظر ماند تا اینکه سحر شد و به جوانان و بندگانش گفت: آب زیادى بگیرید، آنها هم آب زیادى گرفتند و از آنجا رفته، به حرکت ادامه دادند تا به [منزل] زباله رسیدند.[22]
زباله:[23] [خبر شهادت عبد الله بن بقطر]
(1) در [منزل] زباله [خبر] کشته شدن برادر شیرى [امام علیه السّلام] عبد الله بن بقطر به ایشان رسید،[24] نامه را به مردم نشان داد و [با صداى بلند خواند]:
بسم الله الرحمن الرحیم؛ خبر بس ناگوارى به ما رسیده! مسلم بن عقیل و هانى بن عروة و عبد الله بن بقطر کشته شدهاند، شیعیانمان ما را تنها گذاردهاند! هر کس مىخواهد برگردد، برگردد! حقى از ناحیه ما بر گردن او نیست؛ مردم از او
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 397، به نقل از أبى مخنف از عمرو بن خالد از
زید بن على بن حسین و از داود بن على بن عبد الله بن عباس و ارشاد شیخ مفید، 2/
75، با اندکى تفاوت.
(2) تاریخ طبرى، 5/ 398، به نقل از أبى مخنف از أبى جناب کلبى از عدىّ بن حرمله و ارشاد شیخ مفید، 2/ 75، با کمى تفاوت.
(3) براى کسى که از کوفه به مکه مىآید بین واقصه و ثعلبیه واقع مىشود. رک: معجم البلدان 3/ 129.
(4) تاریخ طبرى، 5/ 398، به نقل از أبى مخنف از ابو على أنصارى از بکر بن مصعب مزنّى و ارشاد شیخ مفید، 2/ 75، با اندکى تغییر.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 104
جدا شده؛ و راه راست و چپ را پیش گرفتند، [تنها] در میان اصحابش آنهایى که از مدینه با او آمده بودند باقى ماندند! علت [این جدایى] این بود که اعرابى که به دنبال حضرت آمده بودند گمان مىکردند او به شهرى مىرود که اطاعتپذیرى و فرمانبردارى اهالى آن شهر از او حتمى است، لذا [حسین علیه السّلام] نپذیرفت آنها با او بیایند مگر اینکه بدانند بر چه جایى قدم مىنهند، وقتى جریان برایشان بیان شد کسى همراه [حسین علیه السّلام] نماند مگر آنهایى که قصد یارى و مرگ در کنار او را داشتهاند! سپس سحرگاهان به جوانانش دستور داد، آب زیادى برداشتند، حرکت کردند.[25]
بطن العقبه[26] [تقاضاى بازگشت دوستان از امام حسین علیه السّلام]
(1) [امام حسین علیه السّلام] وقتى به بطن العقبه رسید، در آنجا فرود آمد [و یک نفر از بنى عکرمه از او چنین در خواست کرد] تو را به خدا قسم مىدهم که برگردى، و الله قدم نمىگذارى مگر بر سر نیزهها و لبه شمشیرها، اگر آنها که دنبالت فرستادند بار جنگ را از شما مىگرفتند و شرائط و امور را برایتان مهیا مىکردند و بعد شما بر آنها وارد مىشدى این یک حرفى بود، أمّا با این حالى که شما ذکر مىکنى من صلاح نمىدانم شما دست به این کار بزنى! [حضرت] فرمود: اى بنده خدا! اینها بر من پوشیده نیست، نظر مدبّرانه همان است که تو بدان رسیدى، لکن خدا در کار خویش مغلوب نمىشود! سپس از آنجا حرکت کرد.[27]
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 398، به نقل از أبى مخنف از أبو بکر بن عیاش از
شخص نامعلوم دیگر و ارشاد شیخ مفید، 2/ 75 و 76، با اندکى تغییر.
(2) براى کسى که مىخواهد به مکه برود، منزلى است بعد از واقصه و قبل از قاع.
(3) تاریخ طبرى، 5/ 399، به نقل از أبى مخنف از لوذان و ارشاد شیخ مفید، 2/ 76، با کمى تغییر.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 105
شراف:[28] [برخورد با سپاه حر]
(1) حسین [علیه السّلام] آمد تا در شراف منزل کرد، هنگام سحر به جوانانش دستور داد، آب بسیارى برداشتند، و از آنجا حرکت کردند، اوائل روز با شتاب راه رفتند تا اینکه روز به نیمه رسید. [ناگاه] مردى [از کاروان امام حسین علیه السّلام] گفت: الله اکبر، [به دنبالش] حسین [علیه السّلام] هم فرمود: الله اکبر، براى چه تکبیر گفتى؟ [مرد] گفت: نخل [درخت خرما] دیدم.
آن دو أسدى [عبد الله بن سلیم و مذرى بن مشمعلّ] به او گفتند: ما هرگز در اینجا حتى یک نخل هم ندیدهایم، حسین علیه السّلام فرمود: به نظر شما چه مىآید؟ گفتیم به نظر ما سرهاى اسب سواران است، [آن مرد] گفت: و الله من هم همین طور فکر مىکنم.[29] حسین علیه السّلام گفت: آیا [این اطراف] پناهگاهى نیست که به آن پناه ببریم و آن را پشت سرمان قرار دهیم و تنها از یک جهت با این قوم روبرو شویم؟ گفتیم: [منظور همان دو أسدى هستند [عبد الله بن سلیم و مذرى بن مشمعلّ]] چرا هست، این کوه ذو حسم،[30] کنار شماست، از سمت چپتان به سویش خواهى رفت، اگر در رسیدن بدان بر این قوم پیشى بگیرى، بر وفق مراد شما خواهد بود. امام علیه السّلام از سمت چپ به طرفش رفت و ما هم با ایشان رفتیم و به سوى ذو حسم مسابقه دادیم و زودتر از آن قوم به آن رسیدیم.
[آنها] وقتى دیدند ما راه خود را کج کردیم راهشان را، به طرف ما کج کردند.
حسین علیه السّلام پیاده شد و دستور داد چادرها را بپاداشتند. هنوز چادرها را بپانکرده بودیم که سرهاى اسب سواران ظاهر شد، پرچمهایشان مثل بالهاى پرندگان بود،
______________________________
(1) شراف بین واقصه و قرعاء واقع گردیده و از آنجا تا واقصه دو میل
فاصله است. معجم البلدان 3/ 331.
(2) تاریخ طبرى، 5/ 400، به نقل از أبى مخنف از أبو جناب کلبى از عدّى بن حرمله و ارشاد، 2/ 76 و 77، با کمى تغییر و أبو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، قم، مؤسسه دار الکتاب، چ. دوم، 1385 ه، ص 73، به نقل از أبى مخنف، با کمى تغییر و اختصار.
(3) نام کوهى است، که بین آن تا عذیب الهجانات به طرف کوفه سى و سه میل فاصله است.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 106
آنها هزار اسب سوار به فرماندهى حرّ بن یزید تمیمى یربوعى بودند، آمدند و حرّ و سوارانش در گرماى نیمروزى ظهر مقابل حسین علیه السّلام توقف کردند، حسین و اصحابش عمامه بر سر بسته و شمشیرهایشان را با حمایل بر دوش بسته بودند.
(1) حسین علیه السّلام به جوانانش فرمود: قوم را سیراب کنید، به آنها آب بنوشانید، اندکى هم به اسبها آب بدهید. جوانانش برخاستند، و به آنها آب دادند تا اینکه سیرابشان کرده قدحها و کاسهها و ظروف را پر کردند، و نزد اسبهایشان گذاشتند، وقتى اسب سه یا چهار و یا پنج نفس از آن آب مىخورد آن را از پیش او مىگرفتند و اسب دیگر را سیراب مىکردند تا اینکه همه اسبها سیراب شدند.[31] وقت نماز ظهر فرار رسید. حسین علیه السّلام به حجّاج بن مسروق جعفى دستور داد أذان بگوید، او أذان گفت، وقت اقامه که رسید حسین [علیه السّلام] با یک ملحفه و رداء و نعلین از چادر بیرون آمد.
[ابتدا] حمد و ثناى الهى را گفت، سپس فرمود: اى مردم، از خداى عزّ و جلّ و شما معذرت مىخواهم، من به سوى شما نیامدهام تا زمانى که نامههایتان به من رسیدند و فرستادههایتان بر من وارد شدند، [با این پیام که]: ما امامى نداریم! نزد ما بیا تا که شاید خداوند در پرتو شما ما را بر محور هدایت جمع کند، اگر بر [دعوتتان پایبند هستید] من آمدم، اگر عهد و پیمانى را که موجب اطمینان من بشود به من مىسپارید به شهرتان وارد مىشوم، و اگر این کار را نمىکنید و ورودم را خوش ندارید از نزدتان به جایى که از آنجا به طرف شما آمدهام بازمىگردم! [همه از پاسخ دادن به حضرت] سکوت کردند، و به [مؤذّن] گفتند: اقامه بگو، مؤذن اقامه نماز را گفت.
سپس حسین علیه السّلام به حرّ فرمود: آیا مىخواهى با اصحابت نماز بخوانى؟ حرّ گفت: نه، شما نماز بخوان و ما با شما نماز مىخوانیم و به شما [اقتدا مىکنیم].
حسین [علیه السّلام] بر ایشان نماز خواند، بعد وارد چادر خود شد و اصحابش نزد او
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 400 و 401، ادامه خبر عدىّ بن حرمله و ارشاد،
2/ 77 و 78 با تغییر و جابجایى.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 107
گرد آمدند. حرّ هم به جایگاه خودش بازگشت، و به خیمهاى که برایش بپاکرده بودند وارد شد، و جمعى از اصحابش نزد او جمع شدند، و [مابقى] همراهانش به صفى که در آن بودند برگشتند، هر مردى عنان اسب خودش را گرفت و زیر سایهاش نشست.
(1) وقت عصر که رسید حسین علیه السّلام دستور داد آماده حرکت شوند، سپس بیرون آمد و به منادىاش دستور داد وقت عصر را اعلام کند اقامه نماز را بگوید، سپس حسین [علیه السّلام] جلو آمد و با ایشان [یعنى اصحاب خودش و اصحاب حرّ] نماز خواند، بعد از اینکه سلام داد رویش را به طرف [اصحاب حرّ برگرداند]، ابتدا حمد و ثناى الهى گفت، سپس فرمود: اى مردم! اگر شما پارسایى به خرج دهید و حق حکومت را براى اهلش بشناسید براى خدا رضایتبخشتر است. ما اهل بیت از اینها که ادعاى چیزى را دارند که متعلق به آنها نیست و در میان شما به ظلم و ستم رفتار مىکنند اولى به سرپرستى این امر [حکومت] هستیم! اگر ما را نمىپذیرید و نسبت به حق ما جاهلید، و نظرتان غیر از آن چیزى است که نامههایتان بر آن منوال به من رسیده و فرستادههایتان بر اساس آن نزد من آمدهاند، از نزد شما برمىگردم! حرّ بن یزید گفت: و الله ما نمىدانیم این نامههایى که مىگویى چیست! حسین [علیه السّلام] فرمود: اى عقبة بن سمعان! دو خرجینى که نامههایشان در آن است را بیرون بیاور.
[عقبه] دو خرجین پر از نامه را بیرون آورد و پیش رویشان ریخت. حرّ گفت: ما جزو کسانى که برایت نامه نوشتند نیستیم، ما مأموریم وقتى تو را یافتیم از تو جدا نشویم تا اینکه تو را نزد عبید الله بن زیاد ببریم! حسین [علیه السّلام] فرمود: مرگ به تو نزدیکتر است تا این کار! سپس به اصحابش فرمود: برخیزید سوار شوید. [اصحاب] سوار شدند و منتظر ماندند تا اینکه زنانشان هم سوار شدند.
ولى وقتى خواستند برگردند [سپاه حرّ] بین آنها و راه برگشت، حائل شدند.
حسین [علیه السّلام] به حرّ فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! چه مىخواهى؟! حرّ گفت: به
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 108
خدا قسم اگر در میان عرب غیر از شما کس دیگرى در چنین وضعى که تو به سر مىبرى این جمله را به من مىگفت از اینکه بگویم مادرت به عزایت بنشیند صرف نظر نمىکردم، هر چه مىخواست بشود، ولى بخدا قسم راهى براى ذکر نام مادرت جز به بهترین وجه ممکن نمىیابم! (1) حسین [علیه السّلام] فرمود: پس چه مىخواهى؟ حرّ گفت: و الله مىخواهیم تو را نزد عبید الله بن زیاد ببرم! حسین [علیه السّلام] فرمود: در این صورت، و الله من از تو تبعیّت نخواهم کرد! حرّ گفت: بنابراین و الله من هم رهایت نمىکنم! وقتى میانشان سخن به درازا کشید حرّ به [حسین علیه السّلام] گفت: من به جنگ با شما مأمور نشدهام، مأمور شدهام از شما جدا نشوم تا تو را وارد کوفه کنم. حال اگر نمىپذیرى پس راهى را انتخاب کن که شما را نه به کوفه برساند و نه به مدینه بازگرداند این پیشنهاد حد وسطى بین من و شما باشد تا اینکه من به [ابن زیاد] نامه بنویسم و شما چنانچه بخواهى به یزید بن معاویه و یا اگر خواستى به عبید الله بن زیاد نامهاى بنویس، تا به امید خدا بدین واسطه دستورى بیاید و مرا از مبتلا شدن به کار شما رها نماید، [در این هنگام حرّ به سمت چپ عذیب اشاره کرد و به حسین علیه السّلام گفت:] اینک از راه عذیب و قادسیه به سمت چپ برو، [در حالى که آنها در ذى حسم بودند] و بین ذى حسم تا عذیب سى و هشت میل فاصله بود، [بنابراین] حسین [علیه السّلام] با اصحابش حرکت کردند و حرّ آنها را همراهى مىکرد.[32]
بیضة:[33] [خطبه امام حسین علیه السّلام در مقابل سپاه حرّ]
(2) در بیضه حسین [علیه السّلام] براى اصحاب خودش و اصحاب حر خطبه خواند: پس از
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 401 تا 403، به نقل از هشام از لقیط از علىّ بن
طعّان محاربى و ارشاد 2/ 79 تا 81، به نقل از علىّ بن طعّان محاربى، با کمى تغییر
و سبط بن جوزى تنها مشاجره حضرت با حرّ و نفرین امام علیه السّلام بر وى را نقل
نموده است، رک: تذکرة الخواص، ص 73، به نقل از أبى مخنف.
(2) بیضه: آبگیرهاى بین واقصه و عذیب الهجانات بوده است معجم البلدان، 1/ 532.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 109
حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم، رسول الله صلّى الله علیه و [آله] فرموده است:
هر کس ببیند سلطان ستمکارى حرام خدا را حلال نموده، عهد الهى را شکسته و با سنت رسول الله مخالفت مىورزد و در میان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مىکند ولى با کردار و گفتار خود بر علیه او قیام نکند، خدا حق دارد او را جایى ببرد که آن سلطان ستمکار را مىبرد. آگاه باشید که اینها به پیروى از شیطان تن دادهاند و اطاعت از خداى رحمان را رها کردهاند، آشکارا فساد مىکنند، و به حدود الهى عمل نمىنمایند، فىء [بخشى از بیت المال مسلمین] را به خود اختصاص دادهاند، و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردهاند، و من براى تغییر این وضعیت سزاوارترم. نامههایى که به من رسیده و فرستادگانى که نزد من آمدهاند خبر از بیعت شما و اینکه مرا تسلیم [دشمن نمىکنید] و تنها نمىگذارید، مىدادهاند، حال اگر به بیعت خود پایبند بمانید کار عاقلانهاى کردهاید، چرا که من حسین بن على، پسر فاطمه دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله هستم، جانم با نفوس شما و خانوادهام با خاندان شماست، من براى شما اسوه هستم، و اگر این کار را انجام ندهید و عهد خودتان را نقض کنید و بیعتم را از گردن خودتان بگیرید قسم به جانم که این عمل از شما هیچ بعید نیست، چرا که با پدر و برادر و پسر عمویم مسلم همین گونه کردهاید، فریب خورده کسى است که فریب شما را بخورد؛ [و اگر این عمل را به فرجام برسانید] سعادت خودتان را از دست داده نصیبتان را از بین بردهاید [چرا که] «هر کس که عهدشکنى کند بر علیه خویش پیمانشکنى کرده است»[34] و به زودى خداوند، مرا از شما بىنیاز خواهد گردانید. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.[35] همین طور که حرّ حرکت مىکرد و همراه [حسین علیه السّلام] مىرفت، به [حضرت] گفت: اى حسین تو را به خدا به فکر جانت باش، من گواهى مىدهم که اگر به جنگى
______________________________
(1) فتح/ 10.
(2) تاریخ طبرى، 5/ 403، به نقل از أبى مخنف از عقبة بن أبى عیزار.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 110
آنها نیز با تو مىجنگند و اگر با تو جنگ کنند به نظرم مىرسد حتماً هلاک خواهى شد! حسین [علیه السّلام] فرمود: مرا از مرگ مىترسانى؟! نمىدانم به شما چه بگویم! لکن آنچه را که [آن مرد أوسى] به [پسر عمویش] گفته برایت مىگویم، آن مرد أوسى مىخواست رسول الله صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را یارى کند که با [پسر عمویش] روبرو شد، پسر عمویش گفت: کجا مىروى؟ کشته خواهى شد! [مرد أوسى در پاسخش] گفت: من حتماً خواهم رفت، چرا که اگر جوانى با نیت پاک در راه اسلام جهاد کند و با جان خود با مردان صالح همدردى نماید و از گنهکارانى که فریب کارى کرده و زورگویى مىکنند دورى نماید. مرگ بر او ننگ و عار نخواهد بود، وقتى حرّ این پاسخ را شنید از حسین علیه السّلام دور شد و با اصحابش از کنارى راه مىرفت و حسین علیه السّلام از طرف دیگرى، تا اینکه به عذیب الهجانات منتهى شدند.[36]
عذیب الهجانات:[37] [پیوستن چهار نفر کوفى به امام علیه السّلام پیشنهاد طرمّاح بن عدى]
(1) در عذیب الهجانات، چهار تن سوار بر مرکب از کوفه آمدند، که اسب نافع بن هلال را همراه داشتند و طرمّاح بن عدى سوار بر اسب راهنمایشان بود. وقتى به حسین [علیه السّلام] رسیدند این اشعار را برایش خواندند.
«اى شترم، از تند راندن من مترس. پیش از طلوع فجر مرا سریعتر ببر تا اینکه مرا همراه بهترین سواران و همسفران به ساحت آن بزرگ زاده، حسین علیه السّلام برسانى، آن بزرگوار و آزاده و شکیبایى که خدا او را به بهترین سرنوشت برساند. و او را به بقاء زمانه باقى بدارد.» [حسین علیه السّلام] فرمود: به خدا قسم امیدوارم آنچه خداوند برایمان در نظر گرفته
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 404، ادامه خبر عقبة بن ابى عیزار و ارشاد شیخ
مفید، 2/ 81، با کمى تغییر.
(2) عذیب: نام آبگیرهاى در چهار میلى قادسیه بوده است که کاروانهاى حج کوفه در آنجا منزل مىکردهاند.
معجم البلدان، 4/ 92.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 111
خیر باشد، چه کشته شویم و چه به پیروزى برسیم! (1) [در این هنگام] حرّ بن یزید جلو آمد و به [امام علیه السّلام] گفت: این چند نفر کوفى جزو کسانى نیستند که با شما آمدهاند لذا من باید آنها را دستگیر کرده یا بازگردانم [حسین علیه السّلام] فرمود: همانگونه که از خودم دفاع مىکنم از ایشان نیز دفاع خواهم کرد، اینها انصار و یاران من هستند، تو قول دادهاى تا زمانى که نامه [ابن زیاد] برسد هیچ تعرّضى به من نکنى، حرّ گفت: بله، ولى [اینها] با شما نیامدهاند.
[حسین علیه السّلام فرمود]: آنها یاران من هستند و به منزله کسانى هستند که با من آمدهاند حال اگر به عقدى که بین من و تو بوده پایبند بمانى [مشکل نخواهیم داشت]، وگرنه با تو خواهم جنگید! حرّ [وقتى این سخن را شنید] آنها را رها کرد.
سپس حسین علیه السّلام به آن چهار نفر فرمود: از مردم پشت سرتان، کوفه به من خبر دهید.
مجمّع بن عبد الله عائذى- که یکى از چهار نفرى بود که نزد [حسین علیه السّلام] آمده بود- گفت: به اشراف مردم رشوه کلانى داده شده و کیسههایشان پر گردیده تا دلشان بدست آید، و کاملا خیر خواه و دلداده آنها شوند، و لذا آنها بر علیه شما یکدست شدهاند أما بقیه مردم دلهایشان به سوى شما تمایل دارد ولى شمشیرهایشان فردا بر علیه شما برهنه خواهد گردید. [حضرت فرمود]: به من بگوئید فرستادهام نزد شما آمد؟ گفتند: چه کسى بود؟ فرمود: قیس بن مسهر صیداوى، گفتند: بله، حصین بن تمیم او را دستگیر کرد و نزد [ابن زیاد] فرستاد، [ابن زیاد] به وى دستور داد تا شما و پدرتان را لعنت کند، ولى او بر شما و پدرتان درود فرستاد و [ابن زیاد] و پدرش را لعن کرد، و مردم را به یارى شما خواند و آمدنتان را به آنها خبر داد، از این رو [ابن زیاد] دستور داد او را از بالاى قصر به [زمین] انداختند.
حسین [علیه السّلام] نتوانست خوددارى کند، در حالى که اشک از دیدگانش سرازیر شده بود این آیه را قرائت نمود: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا الله علیه فمنهم من
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 112
قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلًا.»[38] «از میان مؤمنین مردانى هستند که بر سر پیمانى که با خدا بستهاند راست و درست رفتار کردهاند و برخى از آنان کسانى هستند که به عهد خویش وفا کرده [به شهادت رسیده است] و برخى دیگر کسانى هستند که در انتظار [شهادت نشسته] اند و هیچ تغییرى در عهد خویش ندادهاند.» (1) خداوندا! براى ما و آنها بهشت را کرامت فرما، و ما و آنان را در جایگاه رحمت و پاداش ذخیرهشده مرغوب خویش جمع بفرما.[39] سپس طرمّاح بن عدى نزدیک حسین [علیه السّلام] آمد و گفت: و الله هر [چه فکر] مىکنم کسى را با شما نمىبینم، [چندان یارى ندارید] اگر غیر از همین [سپاه حرّ] که ملازم شما هستند کسان دیگرى به جنگ شما نیایند بازهم از پس شما بر مىآیند.
یک روز قبل از بیرون آمدنم از کوفه، نظرى به پشت کوفه انداختم آن قدر جمعیت آنجا جمع شده بودند که تاکنون چشمانم جمعیتى بیش از آنها را در یک جا ندیده بود، در موردشان پرسوجو کردم، گفتند: گرد آمدهاند تا از آنان سان دیده شود و بعد به سوى حسین فرستاده شوند. از این رو از شما مىخواهم اگر براى شما ممکن است به اندازه یک وجب هم به طرفشان نروى! اگر صلاح مىدانى جایى برو که خداوند در آنجا شما را محفوظ نگه دارد تا بدین وسیله قدرى درنگ کنى و ببینى نظرت چه مىشود. و برایت روشن شود که چه باید بکنى؟ بیایید شما را در پناه کوهمان که [أجأ] نامیده مىشود قرار مىدهم و خودم مىآیم و شما را به آن روستا مىرسانم.[40] حسین [علیه السّلام] فرمود: خدا به تو و قومت جزاى خیر بدهد! بین ما و این قوم
______________________________
(1) احزاب/ 23.
(2) تاریخ طبرى، 5/ 404 و 405، ادامه خبر عقبة بن ابى عیزار، با اندکى حذف.
(3) منظور از روستا، جایگاه قبیله طىء قبیله طرمّاح است.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 113
[اصحاب حرّ] قراریست که با توجه به آن، بازگشت برایمان دشوار است. نمىدانیم کار ما و اینها در نهایت به کجا مىانجامد؟! طرمّاح بن عدى مىگوید: با حسین [علیه السّلام] وداع کردم و به او گفتم: خداوند شرّ جنّ و أنس را از شما دفع کند.[41]
قصر بنى مقاتل:[42] [طلب یارى امام علیه السّلام از عبید الله بن حر جعفى]
(1) حسین [علیه السّلام] به راهش ادامه داد تا اینکه به قصر بنى مقاتل رسید،[43] فرود آمد، دید آنجا چادرى زدهاند، پرسید این چادر متعلق به چه کسى است؟ گفته شد: از آن عبید الله بن حرّ بن جعفى است. فرمود: او را نزد من دعوت کنید، کسى را به دنبالش فرستاد. وقتى فرستاده نزدش آمد گفت: حسین بن على شما را خواسته است.
عبید الله بن حرّ گفت: «انّا لله و انّا الیه راجعون»! و الله من از کوفه بیرون نیامدهام مگر بدین خاطر که نمىخواستم وقتى که حسین به کوفه وارد مىشود من آنجا باشم، [حال بدانچه از آن فرار مىکردم مبتلا شدهام نه] و الله نه، مىخواهم من او را ببینم و نه او مرا ببیند! فرستاده [حسین علیه السّلام] نزد [حضرت] آمد و جریان را به او گزارش داد. حسین [علیه السّلام] نعلینش را پوشید، برخاست و بر [عبید الله] بن حرّ وارد شد، بر او سلام کرد و نشست و از او دعوت کرد تا در قیامش شرکت کند ولى [عبید الله] بن حرّ همان سخنى [را که به فرستاده حسین علیه السّلام گفته بود] تکرار کرد.
[حضرت] فرمود: پس اگر ما را یارى نمىکنى از خدا بپرهیز از اینکه جزو کسانى باشى که با ما مىجنگند. و الله هر کس که فریاد ما به گوشش برسد ولى یاریمان نکند هلاک خواهد شد! سپس از نزد او برخاست.[44]
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 406، به نقل از أبى مخنف از جمیل بن مرثد از
طرمّاح بن عدىّ.
(2) قصر بنى مقاتل بین قریّات و قطقطانه و عین التمر واقع مىشود. معجم البلدان.
(3) تاریخ طبرى، 5/ 407، ادامه خبر جمیل بن مرثد.
(4) تاریخ طبرى، 5/ 407، به نقل از أبى مخنف از مجالد بن سعید از عامر شعبى و ارشاد شیخ مفید، 2/ 81 و 82، با کمى تغییر.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 114
(1) عقبة بن سمعان مىگوید: آخر شب، حسین [علیه السّلام] دستور داد براى حرکت آب بگیریم سپس دستور داد حرکت کنیم و ما نیز حرکت کردیم، وقتى از قصر بین مقاتل گذشتیم پس از ساعتى راه رفتن، حسین [علیه السّلام] چرت زد و [یک باره] نیمه خواب پرید و بیدار شد، در حالى که مىگفت! «انّا لله و انّا الیه راجعون» و «الحمد للّه ربّ العالمین» دو یا سه بار این سخن را تکرار کرد.
[در این هنگام] پسرش علىّ بن حسین اکبر [علیه السّلام] سوار بر اسب، نزد او آمد و گفت! «انّا لله و انّا الیه راجعون» و «الحمد للّه ربّ العالمین»، اى پدر، فدایت شوم چرا خدا را حمد کردى و آیه بازگشت به سوى خدا را خواندى؟! فرمود: اى پسرکم من به خواب رفته بودم که [ناگاه] اسب سوارى جلویم ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکتند در حالى که مرگ نیز به استقبالشان مىآید، فهمیدم که این خبر مرگمان است که به ما گوشزد شده است! [علىّ بن حسین اکبر] گفت: پدر- الهى بد نبینى- آیا ما بر حق نیستیم؟! [حسین علیه السّلام] فرمود: بله، قسم به کسى که بازگشت بندگان به سوى اوست، [ما بر حق هستیم]! [على بن حسین اکبر] گفت: اى پدر در این صورت باکى نداریم؛ که بر حق بمیریم! [حضرت] فرمود: خدا به شما پاداش خیر بدهد، بهترین پاداشى که به فرزندى درباره پدرش داده مىشود.
وقتى صبح شد پیاده شد و نماز صبح را خواند، سپس با عجله سوار بر مرکب شده اصحابش را به طرف چپ برد همین که مىخواست از سپاه حرّ جدا شود حرّ بن یزید نزد او آمد و آنها را بازگرداند وقتى بازگشتشان به سوى کوفه شدت گرفت آنها نیز در برابر حرّ مقاومت کرده، سپاه حرّ را به عقب راندند، و پیوسته در سمت چپ حرکت مىکردند تا به نینوى رسیدند.[45]
______________________________
(1) تاریخ طبرى، 5/ 407 و 408، به نقل از أبى مخنف از عبد الرحمن
بن جندب از عقبة بن سمعان و ارشاد، 2/ 82 و 83، به نقل از عقبة بن سمعان، همراه با
کمى تغییر و مقاتل الطالبیین، 74، به نقل از أبى مخنف از عبد الرحمن بن جندب از
عقبة بن سمعان، همراه با اندکى حذف و تغییر.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 115
نینوى: [محل توقیف حسین بن على علیه السّلام]
(1) نینوى جایى است که حسین علیه السّلام در آنجا منزل کرد، در این هنگام ناگاه سوارى با اسب نجیب، سلاح بر دوش و کمان بر شانه از طرف کوفه نمایان شد همگى توقف کرده منتظر او شدند، وقتى به آنها رسید به حرّ بن یزید و اصحابش سلام کرد ولى به حسین علیه السّلام و یارانش سلام نکرد، نامهاى از عبید الله بن زیاد را تحویل حرّ داد که در آن چنین آمده بود:
«وقتى نامهام به تو رسید و فرستادهام نزد تو آمد حسین را متوقف کن و در بیابان بىآب و علف و بدون حصار و سنگرى فرود آر، به فرستادهام دستور دادهام همراه تو بوده از شما جدا نشود تا اینکه خبر اجراى دستورم توسط تو را برایم بیاورد. و السلام» وقتى حرّ نامه را خواند [رو به اصحاب حسین علیه السّلام] گفت: این نامه أمیر عبید الله بن زیاد است به من دستور داده در جایى که نامهاش بدستم مىرسد شما را متوقف کنم، این فرستادهاش است، به وى دستور داده تا زمانى که نظر و فرمانش را اجرا نکردهام از من جدا نشود. أبو الشعثاء یزید بن زیاد مهاصر کندى بهدلى به فرستاده عبید الله [ابن زیاد] نگاه کرده مقابلش ایستاد و گفت: آیا شما مالک بن نسیر بدى از [قبیله] کنده هستى؟ گفت: بله [هستم].
یزید بن زیاد گفت: مادرت به عزایت بنشیند؟ این چه مأموریتى است که به دنبالش آمدهاى؟ گفت: من به دنبالش نیامدهام! از امامم پیروى کرده به بیعت خویش وفا نمودهام، أبو الشعثاء گفت: [نه شما] نسبت به پروردگارت عصیان کردهاى و در هلاکت نفس خودت از امامت اطاعت کردهاى! [براى خود] ننگ و نار فراهم ساختهاى.
نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: 116
(1) خداى عزّ و جلّ مىفرماید: «و جعلناهم أئمة یدعون الى النار و یوم القیامة لا ینصرون آنها را امامانى قرار دادهایم که به آتش دعوت مىکنند و در روز قیامت یارى نمىشوند» و آن [وصف] امام تو است.[46] حرّ بن یزید رفت تا [حسین و اصحابش] را در آن مکان بىآب و آبادى وادار به فرود آمدن کند. آنها گفتند: ما را رها کن تا در این آبادى- منظورشان نینوى بود- یا آن آبادى- منظورشان غاضریّه بود- یا آن یکى- مقصودشان شفیّه بود- منزل کنیم.
[حرّ] گفت: نه و الله نمىتوانم این کار را انجام بدهم، این مرد به عنوان جاسوس به دنبالم فرستاده شده است! زهیر بن قین گفت: اى پسر رسول الله، جنگ با اینها آسانتر از جنگ با آنانى است که پشت سر آنها مىآیند، به جان خودم بعد از اینها به اندازهاى خواهند آمد که توان آنها را نداریم! حسین [علیه السّلام] فرمود: من جنگ را آغاز نمىکنم. زهیر بن قین گفت: برویم به طرف این آبادى و آنجا منزل کنیم آنجا دژ و پناهگاه دارد و کنار رودخانه فرات است. اگر جلویمان را گرفتند با آنها مىجنگیم، جنگ با اینها برایمان با کسانى که بعد از اینها مىآیند آسانتر است. حسین [علیه السّلام] فرمود: آن آبادى کدام است؟ [زهیر] گفت: آن [عقر] است.
حسین [علیه السّلام] فرمود: خدایا از [عقر] به تو پناه مىبرم، بعد فرود آمد، و آن روز، پنجشنبه، دومین روز محرّم سال 61 هجرى بود. روز بعد عمر بن سعد بن أبى وقاص از کوفه با چهار هزار [نیرو] بر آنها وارد شد.[47]
______________________________
(1) قصص/ 32.
(2) تاریخ طبرى، 5/ 408 و 409، ادامه خبر عقبة بن سمعان و ارشاد شیخ مفید، 2/ 83 و 84، ادامه خبر عقبة بن سمعان.[48]
[1] ( 2) ورس گیاهى به شکل کنجد زرد رنگ است که با آن رنگ را زرد مىکنند و از آن زعفران پدید مىآید.
[2] ( 3) تاریخ طبرى، 5/ 386، به نقل از حارث بن کعب والبى از عقیقة بن سمعان و ارشاد شیخ مفید، 2/ 68، با کمى حذف و تغییر.
[3] ( 4) صفاح مکانى بین حنین و نشانههاى حرم مىباشد که در سمت چپ کسى که از مشاش به مکه داخل مىشود قرار مىگیرد، رک: معجم البلدان، 3/ 412، که امروزه یعنى پس از سال 1400 ه. ق، شهرکى جدید با ویلاهایى زیبا در آن بنا گردیده و داراى شهردارى و بازار است و به اسم الشرایع الجدیده نامیده مىشود، رک: معجم معالم مکة از عائق بن قیس بلادى حجازى[ محقق].
[4] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 386، به نقل از أبى مخنف از أبى جناب از عدىّ بن حرملة و ارشاد شیخ مفید، 2/ 67 و 68 همراه با تغییر و اضافات.
[5] ( 2) قادسیه در پانزده فرسخى کوفه قرار داشته، معجم البلدان، 4/ 291، و اولین شهر بزرگ عراق بسوى بادیه حجاز به حساب مىآمده است، و اکنون نیز چنین است.
[6] ( 3) جایى نزدیک کوفه بود که گاهى حجاج از داخل آنجا عبور مىکردند. معجم البلدان، 2/ 379.
[7] ( 4) قطقطانه: نسبت به کوفه بیست و اندى میل دورتر از رهیمة بود، رک: معجم البلدان، 4/ 374.
[8] ( 5) تاریخ طبرى، 5/ 394، به نقل از أبى مخنف از یونس بن أبى إسحاق سبیعى و ارشاد شیخ مفید، 2/ 69، با کمى تغییر.
[9] ( 1) وادىاى بالاى نجد مىباشد، رک: معجم البلدان 1/ 449.
[10] ( 2) تاریخ طبرى، 5/ 394 و 395، به نقل از ابى مخنف از محمد بن قیس[ که احتمالًا پسر قیس بن مسهر صیداوى است] و ارشاد شیخ مفید، 2/ 70 و 71، با کمى تغییر.
[11] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 395 و 396، ادامه خبر محمد بن قیس و ارشاد شیخ مفید، 2/ 71 و 72 با اندکى تفاوت.
[12] ( 2) خزیمیه: براى کسى که از کوفه مىآید بعد از زرود واقع است گفتند بین خزیمیه و ثعلبیّه سى و دو میل فاصله است و جزو منازل حجاجى است که از کوفه مىآیند. رک: معجم البلدان، 2/ 370.
[13] ( 3) تاریخ طبرى، 5/ 396، ادامه خبر محمد بن قیس.
[14] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 396، به نقل از أبى مخنف از سدّى و ارشاد شیخ مفید، 2/ 72 و 73، با اندکى تغییر.
[15] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 396 و 397، به نقل از أبى مخنف، با کمى جابجایى عبارات و ارشاد شیخ مفید، 2/ 73، با کمى تغییر.
[16] ( 2) تاریخ طبرى، 5/ 398، به نقل از أبى مخنف از أبو على أنصارى از بکر بن مصعب مزنّى.
[17] ( 1) وقتى از کوفه در مسیر حاجیان میرویم زرود بین ثعلبیّه و خزیمیّه واقع مىشود. رک: معجم البلدان 3/ 139.
[18] ( 2) تاریخ طبرى، 5/ 397، به نقل از أبو جناب کلبى از عدىّ بن حرمله أسدى و ارشاد شیخ مفید، 2/ 73 و 74، با کمى تغییر.
[19] ( 1) ثعلبیّه: براى کسى که از کوفه به سوى مکه مىرود ثعلبیّه بعد از شقوق و قبل از خزیمیّه واقع مىشود، رک:
معجم البلدان 2/ 78.
[20] ( 2) تاریخ طبرى، 5/ 397، ادامه خبر عدىّ بن حرمله و ارشاد شیخ مفید، 2/ 74 و 75، با کمى تغییر.
[21] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 397، به نقل از أبى مخنف از عمرو بن خالد از زید بن على بن حسین و از داود بن على بن عبد الله بن عباس و ارشاد شیخ مفید، 2/ 75، با اندکى تفاوت.
[22] ( 2) تاریخ طبرى، 5/ 398، به نقل از أبى مخنف از أبى جناب کلبى از عدىّ بن حرمله و ارشاد شیخ مفید، 2/ 75، با کمى تفاوت.
[23] ( 3) براى کسى که از کوفه به مکه مىآید بین واقصه و ثعلبیه واقع مىشود. رک: معجم البلدان 3/ 129.
[24] ( 4) تاریخ طبرى، 5/ 398، به نقل از أبى مخنف از ابو على أنصارى از بکر بن مصعب مزنّى و ارشاد شیخ مفید، 2/ 75، با اندکى تغییر.
[25] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 398، به نقل از أبى مخنف از أبو بکر بن عیاش از شخص نامعلوم دیگر و ارشاد شیخ مفید، 2/ 75 و 76، با اندکى تغییر.
[26] ( 2) براى کسى که مىخواهد به مکه برود، منزلى است بعد از واقصه و قبل از قاع.
[27] ( 3) تاریخ طبرى، 5/ 399، به نقل از أبى مخنف از لوذان و ارشاد شیخ مفید، 2/ 76، با کمى تغییر.
[28] ( 1) شراف بین واقصه و قرعاء واقع گردیده و از آنجا تا واقصه دو میل فاصله است. معجم البلدان 3/ 331.
[29] ( 2) تاریخ طبرى، 5/ 400، به نقل از أبى مخنف از أبو جناب کلبى از عدّى بن حرمله و ارشاد، 2/ 76 و 77، با کمى تغییر و أبو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، قم، مؤسسه دار الکتاب، چ. دوم، 1385 ه، ص 73، به نقل از أبى مخنف، با کمى تغییر و اختصار.
[30] ( 3) نام کوهى است، که بین آن تا عذیب الهجانات به طرف کوفه سى و سه میل فاصله است.
[31] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 400 و 401، ادامه خبر عدىّ بن حرمله و ارشاد، 2/ 77 و 78 با تغییر و جابجایى.
[32] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 401 تا 403، به نقل از هشام از لقیط از علىّ بن طعّان محاربى و ارشاد 2/ 79 تا 81، به نقل از علىّ بن طعّان محاربى، با کمى تغییر و سبط بن جوزى تنها مشاجره حضرت با حرّ و نفرین امام علیه السّلام بر وى را نقل نموده است، رک: تذکرة الخواص، ص 73، به نقل از أبى مخنف.
[33] ( 2) بیضه: آبگیرهاى بین واقصه و عذیب الهجانات بوده است معجم البلدان، 1/ 532.
[34] ( 1) فتح/ 10.
[35] ( 2) تاریخ طبرى، 5/ 403، به نقل از أبى مخنف از عقبة بن أبى عیزار.
[36] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 404، ادامه خبر عقبة بن ابى عیزار و ارشاد شیخ مفید، 2/ 81، با کمى تغییر.
[37] ( 2) عذیب: نام آبگیرهاى در چهار میلى قادسیه بوده است که کاروانهاى حج کوفه در آنجا منزل مىکردهاند.
معجم البلدان، 4/ 92.
[38] ( 1) احزاب/ 23.
[39] ( 2) تاریخ طبرى، 5/ 404 و 405، ادامه خبر عقبة بن ابى عیزار، با اندکى حذف.
[40] ( 3) منظور از روستا، جایگاه قبیله طىء قبیله طرمّاح است.
[41] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 406، به نقل از أبى مخنف از جمیل بن مرثد از طرمّاح بن عدىّ.
[42] ( 2) قصر بنى مقاتل بین قریّات و قطقطانه و عین التمر واقع مىشود. معجم البلدان.
[43] ( 3) تاریخ طبرى، 5/ 407، ادامه خبر جمیل بن مرثد.
[44] ( 4) تاریخ طبرى، 5/ 407، به نقل از أبى مخنف از مجالد بن سعید از عامر شعبى و ارشاد شیخ مفید، 2/ 81 و 82، با کمى تغییر.
[45] ( 1) تاریخ طبرى، 5/ 407 و 408، به نقل از أبى مخنف از عبد الرحمن بن جندب از عقبة بن سمعان و ارشاد، 2/ 82 و 83، به نقل از عقبة بن سمعان، همراه با کمى تغییر و مقاتل الطالبیین، 74، به نقل از أبى مخنف از عبد الرحمن بن جندب از عقبة بن سمعان، همراه با اندکى حذف و تغییر.
[46] ( 1) قصص/ 32.
[47] ( 2) تاریخ طبرى، 5/ 408 و 409، ادامه خبر عقبة بن سمعان و ارشاد شیخ مفید، 2/ 83 و 84، ادامه خبر عقبة بن سمعان.
[48] ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ، 1جلد، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش.
ختم داریم لطفاتشریف بیارید..