عبای زمستانی
عبای زمستانی: یکی از مقلدان شیخ که تاجر بود یک عبای زمستانی گرانبها که در نوع خود بی نظیر بود، به شیخ هدیه کرد و دست شیخ را بوسید و عبا را بر دوش او افکند. فردای آن روز، آن تاجر در نماز جماعت شیخ انصاری شرکت کرد. دید همان عبای ساده ای که با مقام زعامت شیخ تناسب ندارد بر دوش او بود.بعد از نماز به محضر شیخ رفت و پرسید: آن عبای گرانبها که دیروز به شما هدیه دادم کجاست؟ شیخ در پاسخ گفت: آن را فروختم و با پول آن دوازده عبای زمستانی ساده خریداری کردم و به افرادی که در این فصل زمستان عبا نداشته دادم. تاجر عرض کرد: آقا جان ، عبا مال شما بود و بخصوص برای شخص شما خریداری شده بود، تا شما آن را بپوشید، نه اینکه آن را بفروشید و از پول آن چند عبا برای مستحق فراهم نمایید. شیخ در پاسخ فرمودند: « ان ضمیر لا یقبل ذلک» « وجدانم چنین کاری را نمی پذیرد» که چنین عبایی بپوشم در حالی که عده ای به عبای ساده زمستانی نیازمند باشند.