علی خاری شده درچشم بعضی از دوستانش
علی خاری شده درچشم بعضی از دوستانش
چندروز پیش یکی از اساتید درمحفلی به زور میخواست این حرف رو به کرسی بنشونه که چرا ما شیعیان نام حضرت علی علیه السلام رو دراذان واقامه میگیم؟ چرا که این باعث اختلاف بیشتر ما واهل سنت میشه. زیرا بدعته. بنابراین باید برداریم.
با خودم فکر میکنم ومیگم علی جان چقدر دربین دوستانت هم مظلوم هستی وخاری شدی درچشم بعضی از دوستان نادان.
این آقای به اصطلاح دکتر فکر نمیکنه اگه ما نام علی رو بطور مداوم برزبانمان جاری نکنیم چه اتفاقی میافته؟
همون اتفاقی می افته که معاویه لعنة الله علی الهاویة چهل سال این کار رو انجام داد که بالای منابر علی رو سبّ ولعن کنند تااینکه وقتی علی علیه السلام درمسجد شهید شد مردم شام گفتند مگه علی نماز هم میخوند؟ چرا بعضی از اساتید ما اینقدر نادان وجاهل وبی هویت هستند که دربعضی از محافل مصرّانه این شبهه رو مطرح میکنند تا اون جوونی که خام ونپخته است بگه بله حرف راستی گفته واین شبهه توذهنش بمونه ودر آخر دشمن سرسخت علی بار بیاد.
ما شیعیان اعتقاد داریم که شهادت به علی علیه السلام جزو اذان واقامه نیست ولی به فتوای فقهای عظام ما گفتنش اشکال نداره بلکه مستحب هم هست.
کسانی که میخواهند این شبهات رو در اذهان جوونهای ما بگنجونند بروند مطالعه کنند وبدونند وبفهمند که اگه باعلی در بیفتند چه بلایی برسرشان خواهند آمد نمونه هایی رو از تاریخ اسلام به عرض میرسانم :
سلیم بن قیس گفت: سعد بن ابى وقّاص را ملاقات کردم و به او گفتم: از على علیه السّلام شنیدم که گفت: از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم که مىفرمود: «از فتنهاى که در پیش است بپرهیزید، از فتنه سعد بپرهیزید؛ او به خوار ساختن حق و اهل حق فرا خواهد خواند». سعد گفت: پروردگارا! به تو پناه مىبرم از اینکه به على کینه ورزم یا با او بجنگم یا دشمنى نمایم یا او به من کینه ورزد و یا بجنگد و یا دشمنى نماید. على را فضایلى است که احدى از مردم را مانند آنها نیست؛
(1) او کسى است که آیات برائت را بر مشرکان خواند، آنک که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: «این پیام خداوند را کسى جز من و یا مردى از من نرساند»،
(2) در نبرد تبوک فرمود: «تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى هستى به جز نبوّت، چرا که پس از من پیامبرى نیست»،
(3) فرمان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم مبنى بر بستن هر درى که به مسجد باز مىشد به جز در خانه على، عمر کوشید که به اندازه روزنهاى و نگاه چشمى هم که شده خانهاش به مسجد راه داشته باشد، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم نپذیرفت، حمزه و عباس و جعفر گله کردند که در خانههامان را بستى و در خانه على را باز گذاشتى؟ فرمود: «شخص من در خانههاتان را نبستم و در خانهاش را باز نگذاشتم، این خداوند بود که در خانههاتان را بست و در خانهاش را گشود».
(4) رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم میان هر دو نفر از یارانش پیمان برادرى برقرار کرد، على علیه السّلام گفت: میان یارانت پیمان برادرى بستى و مرا رها کردى؟رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: «تو برادرم و من برادرت در دنیا و آخرت هستم».
(5)در نبرد خیبر هنگامى که ابو بکر و عمر از عرصه جنگ فرار کردند، رسول خدا خشمگین شد و فرمود: با کسانى که مشرکان را مىبینند و فرار مىکنند چه مىشود کرد! فردا پرچم را به دست کسى دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند که نه بترسد و نه فرار کند و برنگردد تا خداوند به دست او خیبر را بگشاید. چون صبح شد نزد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم شدیم، فرمود: «برادرم کجاست، على را برایم صدا زنید». على را آوردند، چشم درد داشت، بر او بالا پوشى بود که گرد آرد بر آن نشسته بود، پیدا بود که داشته براى همسرش گندم آرد مىکرده، رسول خدا به او گفت که سرش را در دامن حضرتش گذارد، آنگاه رسول خدا در چشمش آب دهان انداخت، سپس برایش پرچمى بست و در حقش دعا کرد. على به نبرد شتافت و برنگشت تا که خداوند به دستش خیبر را گشود و صفیّه دختر حیى بن اخطب را اسیر کرد و نزد رسول آورد. پیامبر او را آزاد کرد و با وى ازدواج نمود و آزادیش را مهرش قرار داد.
اى سلیم! مهمتر از آن،
(6) جریان روز غدیر خم است که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم دستش را گرفت و بالا برد و فرمود: آیا من سزاوارتر به شما از خودتان نیستم؟ گفتند: آرى! فرمود: هر که را من مولاى اویم این على مولاى او است، پروردگارا! دوست بدار هر که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمنى ورزد، و باید که حاضران به غایبان برسانند. سلیم گفت: سعد رو کرد به من و گفت: من در یارى على شک کردم و از طرفى نمىخواستم خودم را به کشتن بدهم، و اگر على را فضیلتى بوده که من از آن خبر نداشتم خودم را خطا کار و گناهکار نمىدانم! بلکه او را بر حق مىدانم.
این روایت در منابع زیر نیز آمده است: اثبات الهداة 2/ 36، 185.+ بحار 42/ 155.[1]
[1] هلالى، سلیم بن قیس، تاریخ سیاسى صدر اسلام (ترجمه کتاب سلیم)، 1جلد، انتشارات رسالت قلم - تهران، چاپ: اول، 1377ش.