بزرگی وآقایی کریم اهل بیت علیهم السلام
پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۲۸ ب.ظ
بزرگی وآقایی کریم اهل بیت علیهم السلام
در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری اولین فرزند امیرالمومنین علی علیهالسلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمد. حضرت فاطمه علیها سلام از علی علیهالسلام خواستند: فرزند تازه متولدشده را نامگذاری کنند. علی علیهالسلام فرمود: «من در نامگذاری فرزندمان، بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقدم نمیجویم.
آنگاه فرزندشان را نزد پیامبر بردند. پیامبر در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپ اقامه گفتند، سپس به علی علیهالسلام فرمودند: «نامش را چه گذاشتهاید»؟ علی علیهالسلام فرمودند: «من در این کار بر شما سبقت نمیگیرم».
پیامبر فرمودند: «جبرئیل از سوی خداوند بر من نازل شد و پس از سلام و تبریک ولادت فرزندم، چنین گفت: «خداوند میفرماید منزلت علی نسبت به تو همچون هارون برادر حضرت موسی علیهالسلام نسبت موسی علیهالسلام است. پس فرزند علی را بنام فرزند هارون نام گذار».
پرسیدم: نام فرزند هارون چه بوده است؟ جبرئیل گفت: «شَبَر». گفتم زبان من عربی است. گفت به عربی «حسن» است.[1]
***
سفره کرامت امام حسن علیهالسلام همواره گسترده بود. مردم از سراسر کشورهای اسلامی برای آموختن علم و دانش به مدینه آمده، به محضر ایشان شرفیاب میشدند. امام حسن علیهالسلام با فضیلت اخلاقی و ملکات نفسانی که در آغوش پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیهالسلام فراگرفته بود، با مردم معاشرت میفرمود. همه مسلمین حتی دشمنان شیفته سجایای اخلاقی و خصال و صفات سبط اکبر علیهالسلام میشدند. از کرامت امام حسن علیهالسلام روایت بسیار نقل کردهاند تا آنجا که ایشان را کریم اهلبیت علیهمالسلام میخوانند. در ادامه به شرح قطرهای از دریای کرامت امام حسن علیهالسلام میپردازیم؛
بزرگی و آقائی
زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بستر بیماری بودند، روزی حضرت فاطمه علیهاالسلام فرزندان خویش حسن و حسین علیهماالسلام را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میآورد و میفرماید: این دو فرزندان شمایند، چیزی را به آنها عطا کنید».
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: بزرگی و آقاییم برای حسن علیهالسلام و جود و شجاعتم برای حسین علیهالسلام. [2]
در روایت دیگری نیز آمده است: «بزرگی و حلم ام برای حسن علیهالسلام و جود و رحمت ام برای حسین علیهالسلام. [3]
باابهت و دوستداشتنی
امام حسن علیهالسلام نزد تمام مردم محبوب بودند. دور و نزدیک به وی احترام میگذاشتند. یکی از مظاهر عمومی و محبوبیت وی آن بود که گاهی بر درِ سرایش در مدینه فرشی برایش میگستراندند و آن حضرت در همانجا می نشست و نیازهای مردم را برآورده میفرمود و مشکلاتشان را حل میکرد.
هر کس که ازآنجا میگذشت اندکی درنگ میکرد تا سخن آن حضرت را بشنود و چهرهاش را ببیند و یاد سیمای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در ذهنش جان گیرد. مردم بسیاری گرداگرد آن حضرت جمع میشدند و راه عبور گرفته میشد. چون امام علیهالسلام از این امر آگاه میشد برمیخاست تا مبادا راه دیگران را بند آورد.
درراه حج وقتی مردم ایشان را پیاده میدیدند از مرکبهایشان فرود میآمدند و در کنار آن حضرت راه میرفتند و تا وقتی امام علیهالسلام راهش را از آنان جدا نمیکرد، بر مرکبهای خویش سوار نمیشدند. [4]
رایحه آزادی
آن روز غلام سیاه ابان بن عثمان مثل همیشه بهسوی باغهای اطراف مدینه حرکت کرد. از سوی دیگر، امام حسن مجتبی علیهالسلام همان روز از کنار باغ های مدینه میگذشت. غلام سیاهی را دید که تکه نانی بهدست گرفته، لقمهای خود میخورد و لقمه دیگر را به سگی میدهد که در کنارش نشسته است. امام حسن مجتبی علیهالسلام جلو آمد. غلام تا وی را دید، سلام داد. امام فرمود:«ای غلام! برای چه این کار را میکنی؟» عرض کرد: از نگاههای آزمندانه سگ شرم کردم که خودم نان را بخورم و به او ندهم. امام فرمود: «غلام چه کسی هستی؟» گفت: غلام ابان بن عثمان. فرمود: «این باغ مال کیست؟» گفت: مال اوست. امام حسن علیهالسلام به او فرمود: «از جایت تکان نخور تا برگردم».
حضرت به مدینه بازگشت و ابان بن عثمان را پیدا کرد و باغ و غلام را از او خرید و دوباره به سوی همان باغ آمد. به غلام رسید و فرمود: «ای غلام! تو را خریدم.» غلام از جایش برخاست و گفت: «السَّمْعُ وَ الطاعه لِلّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لَکَ یا مَولای» امام فرمود: «این باغ را نیز خریدم» و غلام همچنان به آن وجود نازنین مینگریست. سپس امام ادامه داد: «تو درراه خدا آزاد هستی و این باغ از آن توست». [5]
دعای مستجاب
یکی از فرزندان زُبیر که به امامت حضرت مجتبی علیهالسلام اعتقاد داشت، برای انجام حج عمره، به همراه عدّهای با آن حضرت بهسوی مکه میرفتند. در مسیر راه به یکی از آبگاهها رسیدند و کنار چند درخت خرمایی که از تشنگی خشک شده بود، فرود آمدند. سپس فرشی برای امام حسن علیهالسلام زیر یکی از درختها گستردند و فرشی هم برای فرزند زبیر زیر درخت دیگری پهن کردند. در این هنگام زبیر سرش را به سوی بالا برد و گفت: اگر این درخت، خرمای تازه داشت و ما از آن می-خوردیم، بجا بود.
امام حسن علیهالسلام به او فرمود: مثل اینکه خرما میخواهی؟
او گفت: آری.
امام حسن علیهالسلام دست به سوی آسمان بلند کرد و به سخنی که فهمیده نشد، دعا فرمود. پس هماندم درخت سبز شد و خرمای تازه داد. ساربانی که در آنجا بود و شتران خود را به کاروانیان کرایه داده بود، وقتی این منظره را دید، گفت: «به خدا این جادو است.» امام حسن علیهالسلام به او فرمود: «وای بر تو! این جادو نیست، بلکه دعای مستجاب پسر پیغمبر است.» آنگاه برخی حاضران از آن درخت بالا رفتند و هر چه خرما داشت، چیدند، بهگونهای که برای همه حاضران کفایت کرد. [6]
احسان قبل از درخواست
شخص بیابان نشین و نیازمندی نزد حضرت آمد، امام علیهالسلام امر فرمودند هر آنچه در خانه است به او بدهند. مرد به امام گفت: «آقای من! آیا اجازه نمیدهید حاجت خود را بگویم و زبان به مدح شما بگشایم».
امام علیهالسلام (با زبان شعر) به او پاسخ دادند: [7]
نَحْنُ أُناسٌ نَوالُنا خضل
یَرْتَعُ فِیه الرَّجاءُ وِ الاَمَلُ
«ما مردمی هستیم که بخششی تازه (و با طراوت) داریم که هر آرزومندی در آن به خواستهاش میرسد»
تَجودُ قَبْلَ السُّؤالِ أَنْفُسُنا
خَوفا عَلی ماءِ وَجْهِ مَنْ یَسَلُ
«قبل از اینکه از ما چیزی بخواهند میبخشیم تا آبروی نیازمندان حفظ گردد»
لَوْعَلِمَ الْبَحْرُ فَضْلَ نائِلِنا
لَغاضٌّ مِنْ بَعدِ فَیضِهِ خَجِلٌ
«اگر دریا از بخشندگی ما خبردار شود از خجالت آبش به زمین فرو خواهد رفت»
تقسیم دارایی
امام مجتبی علیهالسلام سه بار دارایی خود را به دو نیم کرده نیمی را خود برداشت و نیم دیگر را درراه خدا انفاق نمود، بهگونهای که اگر دو جفت کفش داشت، یک جفت را برای خود بر میداشت و جفت دیگر را به نیازمندان میبخشید. [8]
فروتنی و تواضع
امام حسن علیهالسلام به گروهی از تهیدستان برخوردند که بر سفرهای نشسته بودند و خرده های نان را میخوردند. همین که آنان امام علیهالسلام را دیدند، به احترام بلند شدند و آن حضرت را فراخواندند. امام علیهالسلام در حالی که میفرمود: «خداوند متکبران را دوست ندارد» از مرکب خود پیاده شده و با آنان شروع به خوردن فرمود. سپس آنان را به میهمانی خود فراخواند و ایشان را خوراک و لباس داد. [9]
تو درراه خدا آزاد هستی
روزی کنیز امام حسن مجتبی علیهالسلام، دستهگلی را به ایشان تقدیم کرد. حضرت فرمود: تو درراه خدا آزادی. انس بن مالک میگوید: به امام مجتبی علیهالسلام گفتم که چگونه به خاطر دستهگلی که تقدیم شما کرد، او را آزاد کردید. امام فرمود: خداوند تعالی ما را چنین تربیت کرده است؛ زیرا فرموده است: « وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا» هنگامی که کسی به شما تحیت گوید پاسخ آنرا به طور بهتر دهید یا (لا اقل) به همان گونه پاسخ گوئید.[10] و بهتر و نیکوتر از هدیه آن کنیز و دستهگل او، آزاد کردن او بود، برای همین او را آزاد کردم. [11]
پندی چند از امام مجتبی علیهالسلام
«و الاِعْطاءُ قَبْلَ السُؤالِ مِنْ اَکْبَرِ السُّؤْدَدِ»
بخشش پیش از درخواست، بزرگترین شرافت و آقایی است.
«وَ سُئِلَ عَنِ البُخْلِ فَقال: هُوَ اَنْ یَرَی الرَّجُلُ ما اَنْفَقَهُ تَلَفا وَ ما اَمْسَکَهُ شَرَفا»
از ایشان درباره بخل پرسش شد، (در پاسخ) فرمودند: بخل آن است که انسان آنچه را انفاق نموده هدر و آنچه را نگاه داشته شرف ببیند.
«عَلِّم النّاسَ عِلْمَکَ وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَیْرِکَ فَتَکُونَ قَدْ أَتْقَنْتَ عِلْمَکَ وَ عُلِّمْتَ ما لَم تَعْلَم»
دانش خویش را به مردم بیاموز و علم دیگران را یاد بگیر، زیرا در اینصورت دانش خود را پایدار کرده ای و آنچه را نمیدانسته ای فرا گرفتهای.
«لا تُعاجِلِ الذَّنْبَ بِالعُقُوبَةِ وَ اجْعَلْ بَیْنَهُما لِلاِعْتِذارِ طَریقا»
گناه و لغزش دیگران را به سرعت عقوبت نکن و بین آن دو، راهی برای عذرخواهی قرار بده. [12]
[1] شیخ عباس قمی، انوار البهیة، ص 74
[2] اعلام الوری، ص 211
[3] بحارالانوار، ج 43، ص 264
[4] مدرسی، سید محمدتقی، زندگی کریم اهلبیت، ص 70
[5] ابوبکر احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العربی، ج 6، ص 34
[6] محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 462
[7] حیاة الامام الحسن بن على، ج 1، ص 318
[8] سید محسن امین، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، ص 38
[9] مدرسی، سیدمحمد تقی، زندگی کریم اهلبیت، ص 76
[10] سوره نساء آیه 86
[11]بحارالانوار، ج 43، ص 343؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 508
[12] اعیان الشیعه، ج 1، ص 577 و بحارالانوار، ج 75،ص 111
۹۴/۰۴/۱۱